جدیدترین مطالب سایت
درخت انار رویید. لیلی زیر درخت انار نشست. درخت انار عاشق شد. عشق تنها غذای درخت شد و گلهایی داد.گل ها انار شدند. هر اناری در دلش هزاران دانه انار داشت. دانه ها عاشق شدند و توی انار جا نمی شدند. انار ترک برداشت. خون روی دست لیلی چکید. معشوق انار ترک خورده را چید و مجنون به لیلی ...
روزی روزگاری پیرزن فقیری توی زبالهها دنبال چیزی برای خوردن میگشت که چشمش به یک چراغ قدیمی افتاد. آن را برداشت و رویش دست کشید. میخواست ببیند اگر ارزش داشته باشد، آن را ببرد و بفروشد.در همین موقع، دود سفیدی از چراغ بیرون آمد. پیرزن چراغ را پرت کرد؛ با ترس و تعجب ...
در یك شب تاریك مردی در پیاده رو خیابانی پای تیر چراغ برق دنبال چیزی می گشت.رهگذری او را دید و پرسید: دنبال چه می گردی؟مرد گفت: دنبال دسته كلیدم می گردم.رهگذر پرسید: آن را اینجا گم كردی؟مرد گفت: نه، فكر می كنم چند قدمی عقب تر، از دستم افتاده باشد.رهگذر پرسید: پس چرا اینجا دنبال آن ...
زن و شوهری بعد از سالیانی که از ازدواجشون می گذشت در حسرت داشتن فرزند به سر می بردند. با هرکسی که تونسته بودند مشورت کرده بودند اما نتیجه ای نداشت، تا این که به نزد کشیش شهرشون رفتند.پس از این که مشکلشون رو به کشیش گفتند، او در جواب اون زوج گفت: ناراحت نباشید من مطمئنم که خداوند ...
در بین شاگردان شیوانا زوج جوانی بودند كه چهره ای فوق العاده شفاف و ملكوتی داشتند. این دو زوج به شدت شیفته سخنان شیوانا بودند و با وجودی كه كلبه شان در دورترین نقطه دهكده بود، اما هر روز صبح زودتر از بقیه در كلاس شیوانا شركت می كردند. ویژگی برجسته این زوج جوان یعنی شفافیت فوق ...