جدیدترین مطالب سایت
کشتی درحال غرق شدن بود. ناخدا فرمان خروج از کشتی را صادر کرد. مردها برای خروج هجوم آورده بودند. ناخدا مانع خروج مردها شد و گفت: خجالت بکشید حق تقدم با زنان است. زنان بسیار خوشحال شدند و ضمن تشکر از ناخدا به خاطر رعایت حق تقدم خانم ها یکی یکی از کشتی خارج شدند ...پنج دقیقه بعد ناخدا ...
گاو ما ما می كرد، گوسفند بع بع می كرد، سگ واق واق می كرد، و همه با هم فریاد می زدند حسنك كجایی... شب شده بود اما حسنك به خانه نیامده بود.حسنك مدت های زیادی است كه به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می كند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات ...
پادشاهی را شنیدم به کشتن اسیری اشارت کرد.بیچاره در حالت نومیدی ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن، که گفته اند هر که دست از جان بشوید هرچه در دل دارد بگوید. ملک پرسید: چه می گوید؟یکی از وزرای نیک محضر گفت: ای خداوند ... همی گوید: والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس. (خشم خود را فرو ...
مردی بر همسر خود در آشپزخانه وارد شد و از او پرسید کدام یک از فرزندان خود را بیش از دیگر فرزندانت دوست داری..!؟؟؟همسر او گفت: همه آنها را، بزرگشان و کوچکشان، دختر و پسر، همه یکسانند و همه را به یک اندازه دوست دارم.شوهر گفت: چگونه دل تو برای همه آنها جا دارد..!؟همسر جواب داد: این ...
کودکان مکتب از درس و مشق خسته شده بودند. با هم مشورت کردند که چگونه درس را تعطیل کنند و چند روزی از درس و کلاس راحت باشند. یکی از شاگردان که از همه زیرکتر بود گفت: فردا ما همه به نوبت به مکتب میآییم و یکی یکی به استاد میگوییم چرا رنگ و رویتان زرد است؟ مریض هستید؟وقتی همه این ...